معرفت ایرانی ها

در لوس آنجلس آمریکا ، آرایشگری زندگی می‌کرد که سالها بچه‌ دار نمی‌شد . او نذر کرد که اگر بچه‌دار شود ، تا یک ماه سر همه مشتریان را به رایگان اصلاح کند . بالاخره خدا خواست و او بچه‌دار شد !

روز اول یک شیرینی فروش ایتالیائی وارد مغازه شد. پس ازپایان کار ، هنگامیکه قناد خواست پول بدهد ، آرایشگر ماجرا را به او گفت . فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز کند، یک جعبه بزرگ شیرینی و یک کارت تبریک و تشکر از طرف قناد دم در بود .

روز دوم یک گل فروش هلندی به او مراجعه کرد و هنگامی که خواست حساب کند ، آرایشگر ماجرا را به او گفت . فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش راباز کند، یک دسته گل بزرگ و یک کارت تبریک و تشکر از طرف گل فروش دم در بود .

روز سوم یک مهندس ایرانی به او مراجعه کرد . در پایان آرایشگر ماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع کرد . حدس بزنید فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز کند ، با چه منظره‌ ای روبرو شد ؟

فکرکنید .

.
.
.
چهل تا ایرانی ، همه سوار بر آخرین مدل ماشین ، دم در سلمانی صف کشیده بودند و غر
می‌ زدند که پس این مردک چرا مغازه‌اش را باز نمی‌ کن!!


....

مــرد زندانــی می خنــدیــد.. .

شایــد بـه زندانـی بــودن خـویـش شـایـد هـم بـه آزاد بــودن مـا...
راسـتـی زنـدان کـدام سـوی میـلـه هـاســت؟؟

حکم اعدام بود....

اعدامی لحظه ای مکث کرد و بوسه ای بر طناب دار زد.

دادستان گفت:

صبر کنید آقای زندانی این چه کاریست؟؟؟

زندانی خنده ای کرد و گفت:

سلامتی  طناب که نمیزاره زمین بیفتم

ولی آدم ها؟؟؟؟ بد جور زمینم زدند.

روز امتحان

خدا می داند ، ولی آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد ، دیگر نه می شود تقلب کرد و نه می شود سر کسی را کلاه گذاشت

آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش از جلسه امتحان هم کوچکتر بود       …

آن روز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود ، سوالی که بیش از یک بار نمی توان به آن پاسخ داد

خدا کند آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد ، روی تخته سیاه قیامت اسم ما را جز خوبها نوشته باشند

خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگهای تفریح ، آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات یادمان رفته باشد

خدا کند که دفتر زندگیمان را جلد کرده باشیم و بدانیم دنیا چرک نویسی بیش نیست.

لا الله الا الله....

به فکر نمازت باش مثل شارژ موبایلت!


با صدای اذان بلند شو مثل صدای موبایلت!

از انگشتان برای ذکر استفاده کن مثل صفحه کلید موبایلت!

قرآن را همیشه بخوان مثل پیام های موبایلت!

خدایی ما کجاییم...؟!

این مطلب برگرفته از سایت خویندکارانی کردستانی زانکوی ملی ئیلام

سهامدارعشق

مادر،امروزروزتشكيل مجمع عمومي شركت سهامي ايثاراست.روزگزارش تمامي حسابرسان وبازرسان قانوني قلبم كه وانمود مي كنند قادربه تشريح عملكرد(خلاصه سودوزيان ) بي خوابي هايت هستند.

چگونه مي توان حرفي ازبيلان (ترازنامه)عشقت نزد،وقتي تمام داراييهايم درنگاهت خلاصه ميشودوتمام سرمايه ام درقلبت.

نه...نه اين ترازنامه بيانگرهيچ دين وبدهي نخواهدبود،چگونه مي توان توراطلبكارتلقي كرد وقتي لحظه به لحظه وجودم گواه شيره جان توست .آري تومالك مني .

چگونه مي توان ازياد برد وقتي كه تمام  سرفصل هاي دفتركل قلبم تك تك سرفصلهايش بوي محبت تورا مي دهد

وتمام فعاليتهاي عشق مندرج دردفترروزنامه به ترتيب رويدادبيانگرنگراني وبي خوابيهايت درشب بيماريم هستند.

ايثارتوآنقدرواضح است كه براي صحت آن نيازي به يافتن اين رويداد منحصربه فرد دردفترمعين قلبم نيست.

مانده بانك قلبت،نقدترين حساب  فعال عالم است ،نميتوان ثبتي را يافت كه بيانگر نكول و واخواست سفته هاي نگاهم وبرگشت چكهاي انتظارباشد.

مادربين من وتوهيچ مغايرتي وجود نخواهد داشت.هرگزاشتباهات فرزند،نامه هاي بين راهي اقلامي نيستند كه تو را به ياد مغايرتها اندازد.

اي بزرگترين سهامدارعشق!

روزي كه متوجه شدم،كه علاوه برسهام بانام ،تمام سهام بي نام شركت سهامي مهررا نيزخريده اي نمي داني با ديدن هرسهم لبخندت،چگونه ديدگانم ،ااشك شوق هديه ميدادند.

ادامه نوشته